شعری از هرمان هسه (آلمانی)
دوستت دارم که...
چنین
دیوانهوار و نجوا کنان
شباهنگام به سوی تو آمدم
- که دوستت دارم -
و تا فراموشم نتوانی کرد
روانت را با خود بردم
با من است
روان تو
هم اکنون
برای من است
به تمامی
در خوشیها
و
ناخوشیها
و
هیچ فرشتهای
نخواهد توانست
تو را از
عشق سرکش و سوزان من
رهایی بخشد
هرمان هسه: ا گر معنای عشق را می فهمم، همه به خاطر توست.
سلام . مفهوم ناب و زیبای عشق مرز نمی شناسد ...
از حسن انتخاب و سلیقه شما سپاسگزارم ...
سلامت و مهر آفرین باشید.
در آسمان چشم تو مهتاب می شوم
با بارش نگاه تو بی تاب می شوم
از گرمی محبت تو تشنه مانده ام
با قطره های عشق تو سیراب می شوم
وبلاگ تصویر سروده های من ...
صهبانا http://sahbana.blogsky.com